۱۳۹۳ آبان ۲۷, سه‌شنبه

آزادی






یک نفس آمد و رفت،خالی.
یکی با پاهای محکم بر زمین آمد،اما باز خالی.
یکی با کتاب و عینک بر چشم می خواند،اما باز خالی.
یکی دید با چشمان باز بر لب تیغ می کشند ،اما باز خالی.
یکی دیگر پرا هست از فلسفه تا کهکشان،اما باز خالی.
تنها تو ماندی کوبانی با افکار پر از آزادی

۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

                       له‌ پشت هه‌موو په‌رده‌ کان گوڵێک حه‌شار ده‌راوه‌ 

تۆ بێژی گوڵی من کام په‌رده‌ حه‌شاری دابێت...

۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه





باڵندەکان نەترسان دەنگی تەقەی تاپڕێک هات

دەنگی تەقەیەکی دیکە و نەلەرزین
تەقەیەکی دیکە و
یەکی دیکە و
سەدان دەنگی تەقەی دیکە
بەڵام باڵندەکان هیچ کات لە راوچیەکان  نەترسان
باڵەکانیان نەلەرزیوە و فڕینی ئاسمانیان نەدۆڕاند
بۆیە هەر ئێستا دەستی بەتاڵی راوچیەکان و

ئاسمانێکی ئازاد و پڕ لە باڵندە دەبینم



پرندگان نترسیدند وقتی صدای تفنگی آمد،
باز صدای دیگر،اما نلرزیدند.
باز صدای دیگر،باز دوباره و ده ها صدای دیگر.
اما پرندگان هیچ گاه از شکارچی ها نهراسیدند.
بالهایشان را باز کردند و آسمان را رها نکردند 
 هم اکنون دستان خالی شکارچی ها و آسمان آزاد و پر از پرنده می بینما

۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

(پناهنده در میان یک زبان غنی و آدرس های غلط

پناهنده در میان یک زبان غنی و آدرس های غلط

 نمیدانم از کجا شروع کنم و چگونه مشکلات زیادی که گریبان گیر یک فرد پناهنده در فرانسە هست را بیان کنم. ولی برآن شدم تا در این مقاله مختصری از آنها را بازگو کرده . 
با خود اندیشیدم شاید افرادی که در این زمینه خود را مسئول می دانند اندکی تامل کنند و سری به ارگان های پناهندگان بزنند و شرایط افراد را در آنجا از نزدیک مشاهده کنند.
اما متاسفانه در این چند سالی که  در این کشور زندگی میکنم کمتر توجهی به مشکلات من و سایرین شده.
در ابتدا ما را به سازمان هایی که نام آنها به ظاهر ارگان پناهندگان است معرفی کردند.۳ سالی که در آنجا بودم حتی یک بار هم به مشکلاتم رسیدگی نشد.آنها در پاسخ به اعتراض ما به این بی توجهی ها  گفتند اگر ناراضی هستی می توانی به خانه و کشورت برگردی، بدون در نظر گرفتن مشکلات سیاسی و شرایط کشوری کە ازش فرار کردەایم و ناچار گشتەایم کە بە فرانسە پناه بیاوریم. حتی بارها موقع درخواست آدرس یا بازگو کردن مشکلات و هر درخواست پیش پا افتاده ای وقتی متوجه عدم آشنایی و تسلط کامل تو به زبان فرانسه می شوند، پاسخ درستی به آن داده نمی شودو یا با آدرس غلط، یا به تعویق انداختن درخواست یا غیر ممکن خواندن آن مواجه می شوی.
ولی هنگامی که نزد شخصی آگاه و آشنا به امور، که سالهاست در این کشور زندگی می کند، مشکلاتت را بازگو می کنی و از غیرقابل حل بودن آنها سخن می گویی متعجب می شود و آنها را ساده و پیش پا افتاده می داند و آن موقع هست که متوجه می شوی که به قول معروف تو را سر کار گذاشتن.
 وقتی برای درخواست شغل به اداره کار مراجعه می کنی به تو کارهایی مثل آشپزی یا کارهایه ساختمانی و امثال آنها پیشنهاد می شود که در صورت ناتوانی و عدم آگاهی در انجام آنها گزینه ی دیگری پیش رو نداری.حتی هنگامی که به رغم میل باطنی خویش برای کار در رستوران به آنجا مراجعه می کنی با این شرایط مواجه می شوی"۳۰۰ یورو آن را دیکلقه و بقیه را سیاه کار کن"در واقع نوعی بردگی و استثمار.یکی دیگر از مشکلاتی که یک پناهده با آن رو به روست مشکل در یادگیری زبان و عدم ارایه فرانسه در دادن کلاس های آموزشی مناسب به پناهندگان است.حتی افرادی را در این کشور میبینم که بعد از گذشت ۱۰ سال از زندگیشان در اینجا هنوز به زبان فرانسه تسلط ندارند.زیرا هنگام درخواست کلاس برای یادگیری زبان ،به جای ۶ ماه با یک کلاس یک ماهه و تعدادی برگه کپی شده روبه رو می شوی و سپس مدرکی به تو ارایه می شود مبنی بر اینکه زبان را فراگرفته ای ،بدون اینکه آموزش کافی ببینی و زبان را درک کنی.زمانی که در خیابان های پاریس قدم میزنم،پناهندگان زیادی را در حال پرسه زدن،بیکار و بی هدف می بینم.همیشه تصورم بر این بود که این گونه افراد به دنبال کار نیستند و فقط می خواهند با سوسیال زندگی کنند اما اکنون با گذشت مدتی از پناهندگیم در این کشور متوجه شدم که به آنها رسیدگی کافی نمی شود.آنها نه از حقوق و قوانین باخبر هستند نه از شیوه زندگی در فرانسه،نه شغلی دارند،نه به مطالبات ساده و ابتدایی آنها توجه می شود.شاید یک دلیل که در برابر این  کم توجهی و بی توجهی بازگو می شود،افزایش تعداد پناهندگان در سال های اخیر در این کشور
 است.
اما به عقیده من اگر قانون در این کشورها فقط به افرادی که به خاطر عدم تحمل شرایط سیاسی کشورشان مجبور به ترک خاکشان شدند و پناهندگان واقعی هستند توجه کند و تنها به آنها اجازه اقامت بدهد اینگونه مشکلات کمتر می بود.در زمان اتنخابات ریاست جمهوری فرانسه آقای اولاند شعارهای زیادی مبنی بر ضرورت روشن شدن تکلیف پناهندگان از زمان درخواست پناهندگی تا پاسخ به آن که یک بازه زمانی ۶ ماهه است را مطرح کرد ولی به هیچ کدام آنها جامه ی عمل پوشانده نشد.سختی هایی که این افراد با آنها مواجه هستند بیشمارند.و این ها تنها بخش کوچکی از مشکلاتی بود که یک فرد پناهنده با آنها روبه روست که همگی در این مقوله نمی گنجند.ولی بازگو کردن آنها به مراتب خالی از فایده نخواهد بود

۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

نامە ای به خدا/ شیرکو بیکس،هەڵەبجە/شێرکۆ بێکە


پس از مرگ حلبچه

شكایت‌نامه‌ای بلند به خدا نوشتم
قبل از هر كسی
پیش درختی خواندمش
درخت گریست!
در كنار او پرنده‌ای پستچی
گفت:
اما چه كسی نامه‌ات را می‌رساند؟
روی من حساب نكن
من به عرش خدا نمی‌رسم!
شباهنگام
فرشته‌ی سیه‌پوشِ شعرم
گفت: غم مخور
من می‌برمش تا كهكشان
اما قول نمی‌دهماو تحویلش بگیرد
تو خود می‌دانی
كه خداوند بزرگ را
چه كس می‌بیند؟
گفتم: سپاسگزارم … پرواز كن!
فرشته‌ی الهام
شكایت‌نامه را با خود برد و پرید…
فردا كه بازگشت
مسئول درجه چهارِ دفترِ خدا
«عبید» نامی
زیر همان شكایت‌نامه
با زبان عربی نوشته بود:
اَبله!
به عربی ترجمه‌اش كن
اینجا كسی كُردی نمی‌فهمد و
به خدایش نمی‌رسانیم!
 نامە ای به خدا/ شیرکو بیکس

شێرکۆ بێکەس
لە دوای خنکانی هەڵەبجە
سکاڵایێکی درێژم نووسی بۆ خوا
بەر لە خەڵکی
بۆ درەختێکم خوێنەوە
درەخت گریا
لە پەناوە،
باڵندەیێکی پۆستەچی
وتی: «باشە کێ بۆت ئەبا؟
گەر بە تەمای منی بیبەم،
من ناگەمە عەرشی خودا»
بۆ شەو درەنگ
فریشتەی ڕەشپۆشی شێعرم
وتی: «تۆ هیچ خەمت نەبێ؛
من بۆت ئەبەم هەتا سەرێ،
تا کەشکەڵان
بەڵام بەڵێنت نایەمێ خۆی نامەکەم لێ وەر گرێ؛
خۆ دەیزانی، خودای گەورە کێ ئەیبینێ؟»
وتم: «سوپاس، تۆ هەڵفڕە»
فریشتەی ئیلهام،
هەڵفڕیو
لە گەڵ خۆیا سکاڵای برد
ڕۆژی دوایی کە هاتەوە،
سکرتێری پلە چواری نووسینگەی خوا
«عوبێد» ناوێ
هەر لە سەر هەمان سکاڵاو لە دامێنا
بە عەرەبی بۆی نووسیبووم
«گەوجە!
بیکە بە عەرەبی
کەس لێرە کوردی نازانێ و
نایبەین بۆ خوا!

من باور دارم ... که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد. نلسون ما...